شیوه پاسخ به پرسشهای دینی (6) اصول پاسخدهی
نام نشریه: مبلغان، شماره 121
اشاره
در شماره قبل، یك بخش از قواعد پاسخدهی را كه همان مراحل تهیه پاسخ بود، مطرح كردیم و در این شماره، اصول پاسخدهی را بررسی میكنیم كه رعایت آنها به عنوان بخش دیگری از قواعد مذكور، قلمداد میشود.
2. اصول پاسخ دهی
توجه به اصول پاسخدهی بسیار حائز اهمیت است. گاه مراعات یک اصل از این اصول، از چندین صفحه نوشتن و مدت زیادی توضیح دادن، بهتر است و باعث پذیرش پرسشگر و دفع شبهات شبهه کننده میشود.
این اصول بسیارند که به مهمترین آنها اشاره میکنیم.
1. اخلاص
اصل اخلاص اکسیری است که باید در همة کارهای یک مؤمن و خصوصاً در اعمال یک روحانی وجود داشته باشد؛ چنانکه امام علىعلیهالسلام میفرماید: «فَطُوبَى لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ عَمَلَهُ وَ عِلْمَهُ وَ حُبَّهُ وَ بُغْضَهُ وَ أَخْذَهُ وَ تَرْكَهُ وَ كَلَامَهُ وَ صَمْتَهُ وَ فِعْلَهُ وَ قَوْلَه؛ (1) پس خوشا به حال آنكه عمل و علم، دوستى و دشمنى، گرفتن و رها كردن، سخن و سكوت، و كردار و گفتارش را خالص براى خدا انجام دهد.»
تجربه ثابت کرده است که افراد مخلص در پاسخگویی به پرسشها بسیار موفقترند. آنان از آنجا که برای خدا کار میکنند، خسته نمیشوند. و تمام سعی خود را انجام میدهند تا کار به بهترین شکل ممکن انجام شود.
2. عطوفت و مهربانی نسبت به پرسشگر
این اصل به قدری مهم و حیاتی است که اگر پاسخگو، تنها به این یک اصل عمل نکند، هر چند پاسخ او از نظر علمی مناسب و کامل باشد، باز هم پرسشگران سرخورده شده، از او فاصله میگیرند و با رعایت این اصل حتی اگر پاسخ او ناکافی باشد، باز هم به بخشی از هدف که ایجاد ارتباط با پرسشگران است، دست یافته.
در این باره مطلب مهمی از خداوند خطاب به پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله وجود دارد كه همه طلاب و روحانیون باید آن ر ا بر قلب خود حك كنند و در كردار، گفتار و پندارشان آن را به كار گیرند.
خداوند میفرماید: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنت لَهُمْ وَ لَوْ كُنت فَظاًّ غَلِیظ الْقَلْبِ لانفَضّوا مِنْ حَوْلِك...» (2) «به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مىشدند...»
این اصل نه تنها در پاسخ دهی؛ بلکه در مناظرات نیز باید رعایت شود. (3)
3. تقدیم پاسخهای نقضی
این اصل نیز از مهمترین اصول پاسخ دهی به سؤالات و شبهات است که در شبهات کاربرد فراوانی دارد، به گونهای که میتوان گفت: مهمترین اصل پاسخگویی به شبهات، شروع پاسخ با پاسخهای نقضی است. پاسخ نقضی باعث میشود که استدلال شبههگر و دژی که در آن سنگر گرفته است، در هم فرو ریزد و پس از فرو ریختن دژ شبهه گر است که پاسخهای حلی کاربرد دارد. تا استدلال شبههگر فرو نریزد او به هیچ وجه تسلیم حقیقت نخواهد شد؛ ولی وقتی سنگرهای استدلال او فرو ریخت، مجبور میشود از لاک خود بیرون بیاید و آن گاه است که با پاسخهای حلی، مشکل برطرف میشود. نکتة مهمی که در ارائة پاسخهای نقضی وجود دارد این است که نقض باید از اصول یقینی و بدیهی عقلی یا از معتقدات شبههگر باشد تا او را بر سر دو راهی قرار دهد که یا باید از استدلال خودش دست بردارد یا باید از معتقدات پیشینش دست بشوید و یا در برابر بدیهیات بایستد و از آنجا که نمیتواند از معتقدات قبلیش دست بشوید یا در برابر بدیهیات شبهه کند، ناچار است بپذیرد که استدلالی که ذکر کرده، مخدوش است.
پیامبر و امامانعلیهمالسلام نیز در برابر استدلالهای معاندان در بسیاری از موارد از پاسخهای نقضی استفاده میکردند که به نمونههایی اشاره میشود:
در مناظرة پیامبرصلیاللهعلیهوآله با مسیحیانِ نجران میخوانیم: وقتی نصاراى نجران محضر رسول خداصلیاللهعلیهوآله رسیدند، گفتند:ای محمد! ما را به چه فرا میخوانی؟ فرمود: به اینکه شهادت دهید که هیچ معبودی جز الله نیست و اینکه من فرستادة خداوندم و اینکه عیسی بنده و مخلوقی از مخلوقات خداوند است که همانند سایر افراد میخورد و میآشامید و محدث میشد.
گفتند: اگر بندة خدا بود، پس پدرش که بود؟ در این موقع فرشتة وحی نازل گردید و به پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله گفت كه به آنان بگو: «إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَیكُونُ»؛ (4) «مَثَل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است؛ كه او را از خاك آفرید، و سپس به او فرمود: «موجود باش!» او هم فوراً موجود شد.» (بنابر این، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل بر الوهیت یا فرزند خدا بودن نیست.)» (5)
چنانکه روشن است خلاصه استدلال مسیحیان چنین است:
الف. هر کس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست. ب. حضرت عیسی بدون پدر متولد شد. ج. نتیجه: پس خداوند پدر حضرت عیسی است.
پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله با نقض کبرا، استدلال آنان را در هم فرو ریخت. خلاصه استدلال رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله چنین است:
اگر هر کس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست؛ پس آدم هم بدون پدر متولد شد و باید فرزند خدا باشد؛ ولی تالی باطل است؛ پس مقدم نیز باطل است.
پیامبر در استدلال با یهودیان نیز از دلیل نقضی بهره برده است؛ در روایتی میخوانیم: «جمعى از پیشوایان پنج فرقة: یهود، نصارى، دهرى، ثنویه و مشركان عرب (بت پرستان) طى یك تبانى و قرار، در محضر آن حضرت حاضر شده و شروع به مجادله و احتجاج نمودند.
یهودیان گفتند: اعتقاد ما این است كه «عزیر» پسر خداست، و نزد تو آمدهایم كه در این باره مذاكره كنیم و نظر تو را بدانیم. اگر با ما همعقیده شدى، حقّ تقدّم با ما است، وگرنه با اعتقاد ما مخالف بوده و ما نیز خصم تو خواهیم شد.
آن حضرت ابتدا از یهودیان درخواست دلیل کرد. از این رو به یهودیان فرمود: آیا نزد من آمدهاید تا بىدلیل عقیدة شما را بپذیرم؟ گفتند: نه.
پرسید: دلیل و منطق شما در مورد اینكه «عُزَیز» پسر خدا است، چیست؟ گفتند: كتاب تورات به طور كلی از میان رفته بود، و كسی قدرت احیای آن را نداشت، عزیر آن را زنده كرد، از اینرو میگوییم: او پسر خدا است.
پیامبر فرمود: با این استدلال موسى به فرزندى خدا سزاوارتر از عزیر است؛ زیرا تورات توسّط او نازل شده، و معجزات بسیارى كه خود بر آنها واقفید از او مشاهده گردیده، و بر اساس منطق شما باید موسى نیز داراى مقامى بالاتر از مقام عزیر- پسر خدا بودن- باشد. و دیگر اینكه، اگر منظور شما از پسر خدا بودن این است كه خداوند متعال همچون پدران دیگر با جفت خود نزدیكى نموده و در اثر این مقاربت، پسرى مانند عزیر متولّد شده، در این صورت شما پروردگار جهان را یكى از موجودات مادّى و محدود جهان پنداشته و به او صفاتى چون صفات مخلوقین دادهاید.
گفتند: مراد ما [از ولادت] این معنى نیست؛ زیرا آن بنا به گفته شما كفر و نادانى است؛ بلكه مقصود ما از پسر خدا بودن احترام و عظمت است، هر چند ولادتى در كار نباشد؛ چنانكه شخص عالم و استاد به شاگردش مىگوید: «اى پسر من» یا «تو پسر من هستى»، و نظر او از این تعبیر تنها اظهار محبّت و احترام است، نه اثبات ولادت. و این سخن را به كسى مىگوید كه هیچ نسبتى میانشان نیست. و به همین تعبیر خداوند عزیر را از نظر شرافت و عظمت پسر خود برگزید، نه بر اساس ولادت. حضرت فرمود: با این توجیه نیز پاسخ شما همان بود كه در ابتدا گفتم؛ زیرا بر اساس این تعبیر، موسىعلیهالسلام براى این مقام شایستهتر بوده است. به درستى كه خداوند با اقرار اهل باطل آنان را رسوا مىكند، و حجّت را بر علیه ایشان برمىگرداند، این توجیهى كه بدان استدلال نمودید، شما را به راهى دشوارتر از آنچه گفتید، مىاندازد؛ زیرا شما گفتید: یكى از بزرگانتان بدون اثبات ولادت به غریبهاى مىگوید: «اى پسر من» و «تو پسر من هستى»، و نیز به دیگرى مىگوید: «تو شیخ و استاد و پدر من هستى»، و به دیگرى مىگوید: «تو آقاى من هستى» و «اى آقاى من»، و هر چه احترامش بیشتر باشد، آن سخن محترمانهتر خواهد شد. و بر اساس این عقیده لازم است موسى بن عمران برادر یا استاد یا پدر یا مولاى خدا باشد، تا فضیلت آن حضرت نسبت به عزیر فهمیده شود. و به نظر شما آیا صحیح است این سخنان در باره موسى- كه از عزیر بالاتر است- نسبت به خدا داده شود؟! یهودیان از پاسخ رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهمات و مبهوت شده و گفتند: اى محمّد! اجازه بده در باره سخنت تحقیق و تفكّر كنیم.
حضرت فرمود: امیدوارم با قلب پاك و راه انصاف در گفتار و عقیدهتان فكر كنید، تا خداوند متعال حقیقت را به شما بنمایاند. (6)
چنانکه روشن است، رسول معظم در این گفتگو چند بار با ارائه پاسخهای نقضی، یهودیان را منکوب کرد، تا جایی که در پایان مجبور شدند سکوت کنند.»
در یکی از مسافرتهایی که به عربستان داشتم، با یکی از روحانیون وهابی گفتگو میکردم؛ او گفت: شما شیعیان، یاران پیامبرصلیاللهعلیهوآله را لعن میکنید و هر کس که یاران پیامبر اکرم را لعن کند، کافر است؛ پس شما کافرید. احساس کردم تا این استدلال او فرو نریزد، او به هیچ وجه حاضر به پذیرش و حتی شنیدن پاسخهای حلی نیست. از اینرو به او گفتم: اولاً ما توهین و فحش دادن (دقت شود) به یاران رسول خداصلیاللهعلیهوآله را جایز نمیدانیم، وانگهی، یکی از مسائل مسلم و یقینی تاریخ این است که معاویه، حضرت علیعلیهالسلام را سب میکرد. از طرف دیگر، شکی وجود ندارد که حضرت علی از اصحاب پیامبر بود. پس اگر هر که اصحاب پیامبر را لعن کند، کافر باشد، باید بگویید معاویه هم کافر بود! او که گویا به هیچ وجه انتظار چنین پاسخ کوبندهای را نداشت، در پاسخ فرو ماند، آنگاه اینجانب به ارائة پاسخهای حلی پرداختم.
البته روشن است که آنچه جواب سؤال است، در واقع پاسخهای حلی است که سؤال را برطرف میکند و کسی نباید به ارائة پاسخ نقضی اکتفا کند؛ زیرا پاسخ نقضی تنها استدلال شبههگر را تخریب میکند و پاسخ حلی است که بر روی خرابههای استدلالهای باطل، بنای محکم و مناسب حق را میسازد.
از اینرو، ارائة پاسخهای حلی بسیار مهم و سیرة مستمرة ائمهعلیهمالسلام بوده است. در روایتی که «کراجکی» در «کنز الفوائد» نقل کرده است؛ (7) میخوانیم: روزی جمعی به حضور پیامبرصلیاللهعلیهوآله آمده و گفتند: آیا تو فرستادة خدا هستی؟ پیامبرصلیاللهعلیهوآله فرمود: آری، گفتند: پس چرا در قرآن چنین آمده است: «اِنَّكُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»؛ (8) «شما و آنچه (از معبودانی كه) جز خدا میپرستید، هیزم دوزخ میباشید»؟
اشكال ما این است كه طبق این عبارت، باید حضرت مسیحعلیهالسلام نیز اهل دوزخ باشد؛ زیرا عدّهای وی را نیز میپرستند؟! پیامبرصلیاللهعلیهوآله فرمود: قرآن بر طبق متعارف كلام عرب نازل شده است، در كلام عرب كلمة «مَنْ» نوعاً برای ذوالعقول (افراد صاحب عقل) استعمال میشود و كلمة «ما» نوعاً برای غیر ذوالعقول (مانند حیوانات و جمادات و گیاهان)؛ امّا كلمة «اَلَّذِی» برای هر دو استعمال میشود؛ (9) در آیه، كلمة «ما» استعمال شده و مقصود بتهایی هستند كه از چوب و سنگ و گل و... ساخته شدهاند و از ذوی العقول نیستند، بنابراین معنی آیه چنین میشود: «جایگاه شما غیر خداپرستان، و معبودهایی كه از بتهای مختلف ساختهاید، همگی در دوزخ میباشد.» (10)
4. احترام
این اصل نیز یکی از اصولی است که همه روحانیون باید بدان عنایتی ویژه داشته باشند. پاسخ دهنده باید احترام چند دسته را نیک نگهدارد:
الف: پرسشگران؛ روحانی باید خود را به این صفت پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله متصف کند که آن حضرت در راه رسالت الهیش هیچ کس را کوچک نمیشمرد؛ چنانکه در اوصاف آن حضرت نوشتهاند: «وَ كَانَ لَا یحَقِّرُ أَحَداً أَنْ یبَلِّغَهُ رِسَالَةَ رَبِّهِ؛ (11) هیچ كس را در راه رساندن رسالت پروردگارش به او، كوچك نمیشمرد.» از اینرو روحانیون محترم که همچون رسول مکرم اسلامصلیاللهعلیهوآله دین را تبلیغ میکنند، باید به مردمی که میخواهند به آنان دین را بیاموزند، به چشم شاگردانشان نگاه کنند و این دستور امام صادقعلیهالسلام که همة روحانیون افتخار پیروی او را دارند به یاد داشته باشد که میفرمود: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَینُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقَارِ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَوَاضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ مِنْهُ الْعِلْمَ وَ لَا تَكُونُوا عُلَمَاءَ جَبَّارِینَ فَذَهَبَ بَاطِلُكُمْ بِحَقِّكُم؛ دانش را بطلبید و آن را با بردبارى و وقار زینت دهید و براى آن كس كه به او دانش مىآموزید، فروتنى نمایید. و برای كسی كه از او علم میآموزید، تواضع كنید و دانشمندانى سركش مباشید كه نادرستى شما درستیتان را از بین مىبرد.» (12)
تحقیر نکردن و احترام کردن، تنها برای مسلمانان نیست؛ بلکه ما وظیفه داریم حتی به پرسشگران و شبههگران هتاک نیز ناسزا نگوییم و تا جایی که امکان دارد، با اخلاق نیک با آنان برخورد کنیم؛ چنانکه خداوند میفرماید: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَینا وَ أُنْزِلَ إِلَیكُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»؛ (13) «با اهل كتاب جز به روشى كه از همه نیكوتر است مجادله نكنید؛ مگر كسانى از آنان كه ستم كردند و (به آنها) بگویید: «ما به تمام آنچه از سوى خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آوردهایم، و معبود ما و شما یكى است، و ما در برابر او تسلیم هستیم!»
ب: پیامبر اکرمصلیاللهعلیهوآله، امامان معصومعلیهمالسلام و بزرگان دینی: پاسخگوی دینی باید هنگام ارائة پاسخ، احترام بزرگان دینی را؛ چه در گفتار و چه در نوشتار نگهدارد. از رسول گرامى اسلامصلیاللهعلیهوآله روایت شده است كه فرمود: «مَنْ صَلَّى عَلَی فِی كِتَابِهِ لَمْ تَزَلِ الْمَلَائِكَةُ تُصَلِّی عَلَیهِ مَا دَامَ ذَلِكَ الْكِتَابُ مَكْتُوباً إِلَى یوْمِ الْقِیامَة؛ (14) اگر كسى در نوشته خود بر من درود فرستد، فرشتگان الهى - مادامى كه آن نوشتار باقى است - بر او درود میفرستند.»
شهید ثانی در کتاب گرانسنگ «منیۀ المرید» (15) در این باره مینویسد: «بهتر است» سلام را توأم با صلوات به دنبال نام گرامى پیامبر اسلامصلیاللهعلیهوآله؛ چه در گفتار و چه در نوشتار، یاد نمود (یعنى بهدنبال نام شریفش باید گفت: و یا نوشت: «صلى الله علیه و آله و سلم») تا نگارش او بر طبق آیهاى باشد كه مىفرماید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئكتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» (16)
نویسنده - آنگاه كه در نوشتة خود به نام یكى از صحابه و به خصوص صحابة برجسته و بزرگوار پیامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله مىرسد - باید به دنبال آن، عباراتى از قبیل: «رضى الله عنه»، یا»رضوان الله علیه» را بنویسد، و چنانچه به نام یكى از بزرگان سلف رسید، باید در پى آن بنویسد: «رَحَمَهُ الله»، «تَغَمَدَّهَا الله برحمته»؛ و امثال اینگونه عبارات (را كه نمایانگر تجلیل و احترام و دعا نسبت به كسى است كه نویسنده، نام او را در نوشتار خود یاد مىكند). (17)
5. احتیاط
اصل احتیاط در همة امور مهم و در پاسخ دهی مهمتر است. یکی از بزرگان در این باره مثالی زده است که یاد آوری آن خالی از لطف نیست. وی میگوید:
اگر پرسشگری بپرسد: کسی که میگوید «من از محمد بن عبداللهصلیاللهعلیهوآله راستگوتر هستم» و یا بگوید: «نماز، یك بازیچه و كار بیهودهای است» یا سایر سخنان کفرآمیز را بگوید، حکمش چیست؟ نباید فتوا دهنده (در صدور فتوا، دچار سراسیمگى و شتابزدگى گردد و) بگوید: خون چنین شخصى حلال و یا قتل او واجب مىباشد؛ بلكه او باید بگوید: اگر چنین مطلبى از راه اقرار و یا بینه؛ یعنى گواهى دو شاهد عادل در مورد كسى ثابت و روشن گردد، حكمى كه دربارة او جارى خواهد شد، بدینسان مىباشد. (18)
قیدهای دیگری که در پاسخ به پرسش اول باید اضافه شود این است كه اگر ثابت شود مقصود پرسشگر از محمد بن عبدالله، حضرت رسول اکرمصلیاللهعلیهوآله است، و ثابت شود که او در گفتارش مقصود جدی دارد و ساهی یا مجنون نیست و از روی اضطرار یا اکراه نگفته و... حکمش چنین است.
برخی از مواردی که پاسخ دهی به سؤالات آن به احتیاط بیشتری نیاز است، عبارت است از:
- پرسشهای مربوط به نذر؛ زیرا نذر کردن شرایطی دارد که از جملة آنان خواندن صیغه نذر است که بسیاری از پرسشگران چون صیغه نذر را نمیخوانند، اصولاً نذرشان منعقد نمیشود. (19)
- پرسشهای مربوط به دماء و فروج.
- پرسشهای مربوط به امور مالی، به خصوص در مواردی که پاسخگو در معرض اتهام باشد.
- مسائل مربوط به ایراد اتهام به افراد و گروهها.
- پرسشهایی که به نوعی نیازمند قضاوت است و یکی از دو طرف دعوا سؤالات را میپرسد.
- سؤالات مربوط به حدود و تعزیرات.
و...
ادامه دارد...
پینوشـــــــــــــتها:
(1). تحف العقول عن آل الرسول, ص 88؛ بحارالأنوار، ج74، ص 238.
(2). آل عمران/159.
(3). چنانکه خداوند ميفرمايد: «و جادِلْهُمْ بِالَّتي هِيَ أَحْسَنُ ...»؛ «و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن...» (نحل/ 125) و در آيه ديگر ميفرمايد: «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْكِتابِ إِلاَّ بِالَّتي هِيَ أَحْسَن»؛ «با اهل كتاب جز به روشى كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد.» (عنکبوت/ 46) «جدال احسن» گفتگويى است كه از نظر لحن و قالب، با ملاطفت و نرمى، و از نظر محتوا، با قدرت عقلى همراه باشد.
(4). آل عمران/ 59.
(5). البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص 629.
(6). إحتجاج، ج1، ص 21؛ بحارالأنوار، ج9، ص 255؛ التفسير المنسوب با إمام الحسن العسكريعلیهالسلام، ص 530؛ احتجاج، ترجمه جعفرى، ج1، ص 25.
(7). کنز الفوائد , کراجکي , ص 285.
(8). انبياء/98.
(9). اين روايت با اختلاف در ساير کتابهاي شيعه و اهل سنت نيز آمده و اشکال کننده شخصي به نام «ابن زبعري» معرفي شده که از دانايان و ابتدا کافر بود و سپس مسلمان شد.(ر ک: مناقب آل ابي طالب؛ ابن شهر آشوب، ج 1، ص 49؛ بحارالأنوار، ج9، ص282؛ قوانين الأصول، الميرزا القمي، ص193؛ الكنى والالقاب، شیخ عباس قمي، ج1، ص294؛ الصحيح من السيرة، سيد جعفر مرتضى، ج2، ص261) علامه طباطبايي در تفسير گران سنگ الميزان درباره اين روايت ملاحظهاي دارد (ر ک: الميزان، ج14، ص335؛ ترجمه الميزان، ج14، ص472).
(10). آنچه گذشت، بخشي از پاسخ رسول خداصلیاللهعلیهوآله به آيه است. در آيات بعدي به صراحت بيان ميشود که نيکان هرگز وارد جهنم نميشوند که آيات بعدي ميتواند مخصصي براي آية مذکور باشد. اين آيات چنين است:
«إِنَّكُمْ وَ مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ * لَوْ كاَنَ هَؤُلَاءِ ءَالِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَ كُلٌّ فِيهَا خَلِدُونَ * لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَ هُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ * إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنىَ أُوْلَئكَ عَنهَْا مُبْعَدُونَ * لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَ هُمْ فىِ مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَلِدُونَ»؛ «شما و آنچه غير خدا مىپرستيد، هيزم جهنّم خواهيد بود و همگى در آن وارد مىشويد. * اگر اينها خدايانى بودند، هرگز وارد آن نمىشدند! در حالى كه همگى در آن جاودانه خواهند بود. * براى آنان در آن (دوزخ] نالههاى دردناكى است و چيزى نمىشنوند. * (امّا) كسانى كه از قبل، وعده نيك از سوى ما به آنها داده شده (مؤمنان صالح] از آن دور نگاهداشته مىشوند.* آنها صداى آتش دوزخ را نمىشوند و در آنچه دلشان بخواهد، جاودانه (متنعّم) هستند.» (انبياء/ 98-102) براي آگاهي بيشتر به تفاسير ذيل آيه مراجعه کنيد.
(11). إعلام الورى بأعلام الهدى ,شيخ طبرسي، ج1، ص 134؛ بحارالأنوار، ج91، ص 6؛ و نيز ر ک: أسد الغابة، ابن اثير، ج1، ص76؛ همان، ج5، ص123؛ سيرة النبيصلیاللهعلیهوآله ابن هشام حميري، ج3، ص806؛ عيون الاثر، ابن سيد الناس، ج2، ص147.
(12). أمالي، شيخ صدوق، ص359، مجلس 57؛ بحارالأنوار، ج2، ص40؛ الكافي، ج1، ص36؛ تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص248.
(13). عنكبوت/46.
(14). جامع الأخبار، تاج الدين شعيرى، ص61، نشر رضى، قم، 1405ق، چاپ اول. اين روايت در کتابهاي زير نيز با تفاوتي بسيار اندک نقل شده است:/ منية المريد، ص 34؛ بحارالأنوار، ج 19، ص71؛ مجمع الزوائد، هيثمى، ج1، ص136؛ كنز العمال، متقي هندي، ج1، ص507.
(15). همان، ص 348.
(16). خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مىفرستند؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! بر او درود فرستيد و سلام گوييد و كاملاً تسليم (فرمان او) باشيد.» (احزاب/ 56).
(17). يکي ديگر از مصاديق رعايت احترام رسول اکرم و امامانصلیاللهعلیهوآله اين است که در مسئلة نگارش «صلوات و سلام»، فشرده نويسى نكند و آن را به رمز ننگارد، و از اينكه ناگزير مىگردد كه «صلوات و سلام» را بارها و مكرر بنويسد، آزرده خاطر و ملول نشود؛ اگر چه ناچار باشد اين «صلوات و سلام» را - به خاطر تكرار نام آن حضرت در يك سطر - مكرراً بنگارد؛ چنانكه عده اى از افراد محروم و بى بهره، يا محررين متخلف، در «صلوات و سلام» و درود بر پيامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله به فشرده نويسى پناه مى آورند، مثلاً مى نويسند: «صلعم»، «صلم»، «صم»، «ص» و «صلسم» كه چنين كارى بايد به عنوان «ترك اولى» و شانه خالى كردن از زير بار تكليف و وظيفهاى شايسته، و مغاير با نصوص دينى تلقى كرد. حتى يكى از دانشمندان گفته است: «نخستين كسى كه «صلعم» نوشت، سرانجام، دستش از بدنش جدا گشت.»
كمترين نتيجه و عاقبت سويى كه از رهگذر اهمال در تكميل و تفصيل درود بر پيامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله - به هنگام نگارش نام آن حضرت - عارض انسان مىگردد عبارت است از: دست دادن پاداش عظيمى كه فقط ممكن است از طريق نگارش درود و «صلوات و سلام» تفصيلى بر پيامبر اكرمصلیاللهعلیهوآله عائد او شود. (منيۀ المريد، ص 346-347).
(18). منيه المريد، ص 297.
(19). برخي از مهمترين شرايط و احكام نذر ، عبارتند از:
1. نذر كننده بايد مكلف و عاقل باشد و به اختيار و قصد خود نذر كند؛ بنابراين نذر كردن كسى كه او را مجبور كردهاند، يا به واسطه عصبانى شدن، بىاختيار نذر كرده صحيح نيست.
2. نذر زن بدون اجازه شوهرش صحيح نيست .
3. كارى كه انجام آن براى نذر كننده ممكن و مورد نذر باشد.
4. اگر نذر كند كه كار حرام يا مكروهى را انجام ، يا كار واجب يا مستحبى را ترك كند، نذر او صحيح نيست.
5. در نذر بايد صيغه خوانده شود ، و لازم نيست آن را به عربى بخوانند؛ پس اگر بگويد: چنان چه مريض من خوب شود، براى خدا بر من است كه ده تومان به فقير بدهم، نذر او صحيح است.(ر .ك: توضيح المسائل مراجع، بنى هاشمى خمينى، ج2، ص541ـ552).
افزودن دیدگاه جدید