نخستین شهید نبرد کربلا حر بن ریاحی
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| نخستین شهید نبرد کربلا حر بن ریاحی
حر بن يزيد رياحي كه از سپاه كوفه به سپاه امام حسين عليه السلام ملحق شده و توبه كرده بود، با شادماني به استقبال شهادت رفت و فرزند پيامبر را ياري كرد. او نزد امام رفت و گفت:« من نخستین كسي بودم كه راه را بر تو گرفتم. به من اجازه ده تا اولين كشته باشم، به اميد اينكه در قيامت با جدت مصافحه كنم.»امام(ع) فرمود:« تو از كساني هستي كه خدا توبه آنها را پذيرفته است.»پس اولين كسي كه جلو افتاد و با سپاه دشمن مبارزه كرد حرّ بود.
او در زمان نبرد رجز مي خواند:« من حّر هستم كه ميزبان ميهمانهايم. شمشيرم را بر شما فرود مي آورم و از بهترين كسي كه ساكن سرزمين بلا شده است حمايت مي كنم. مي زنم شما را و باكي ندارم.»
حر چگونه شهید شد؟
حر بن يزيد به اتفاق زهير بن قين با دشمن پيكار مي كردند. هر گاه يكي از آنها در محاصره دشمن قرار مي گرفت، ديگري او را از محاصره بيرون مي آورد، و مدتي به اين گونه پيكار كردند. اسب حرّ زخمي شد اما او همچنان سواره پيكار مي كرد و رجز مي خواند تا اين كه مردي به نام « يزيد بن سفيان » كه با حر دشمني ديرينه داشت به او حمله كرد ولي حرّ به او هم امان نداد و او را از دم شمشير گذراند.پس از آن فردي به نام «ايوب بن شرح» تيري به اسب حر زد و آن را از پاي در آورد. حرّ بناچار از اسب پياده شد و پياده جنگید تا بيش از چهل نفر را به قتل رساند. در اين هنگام بود كه لشگر پياده نظام عمر بن سعد بر او حمله ور شدند و او را به شهادت رساندند.
امام (ع) بر بالین حربن ریاحی
وقتی حر شهید شد امام (ع) بر بالينش نشست و خون از چهره او پاك كرد و اين جملات را فرمود:« تو حر و آزادي، همان گونه كه مادرت بر تو نام «حرَ» را نهاد، تو در دنيا و آخرت حرّ و آزاده هستي.»يكي از اصحاب امام عليه السلام در رثاي حرّ اين گونه سرود:« نيكو آزادهاي بود حرّ كه از قبيله بني رياح است. او هنگامي كه نيزه ها بر او فرود مي آمدند صبور و شكيبا بود. و نيكو حرّي بود؛ چرا كه خود را فداي حسين (ع)كرد و صبح هنگام جان خود را نثار كرد.»
بدن سالم حر پس از صدها سال
شاه اسماعيل صفوي پس از تصرف بغداد، به كربلا آمد و در آنجا از برخي مردم شنيد كه از حر به دليل اينكه به امام حسين (ع) اجازه خروج از كربلا را نداده و باعث وقوع حادثه عاشورا شده بد ميگويند.برای همین شاه اسماعيل فرمان داد قبر او را نبش كنند. آنگاه بدن سالم او را ديد كه شبيه مردي بود كه خفته باشد. دستمالي كه امام حسين عليه السلام بر سر او بسته بود، هنوز بر سرش بود. همين كه دستمال را باز كردند، خون تازه روان شد و هرچه كردند با دستمال ديگري خون را بند بياورند ممكن نشد.با مشاهده عظمت حر، شاه اسماعيل دستور داد گنبد و بارگاهي برايش بنا كنند.
روز شمار چهارم محرم
در این روز عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خود به منبر رفت و گفت: اى مردم! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان که مىخواستید، یافتید! و یزید را مىشناسید که داراى سیره و طریقهاى نیکو است! و به زیر دستان احسان مىکند! و عطایاى او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولى را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا فرستاد تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک کند. پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیهالسلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزیدبن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر بودند به آنها ملحق شدند.
حُرّبن یزید ریاحی، فرمانده بخشی از سپاه عبیدالله بن زیاد در واقعه کربلا، که به سبب ندامت از اقدام خود و پیوستن به امام حسین (علیهالسلام)، نزد شیعیان حرمتی خاص دارد.
نسب
حرّ بن یزید بن ناجیة بن قَعْنَب بن عَتّاب بن حارث بن عمرو بن هَمّام به بنو ریاح بن یربوع بن حَنْظَلَه، [۱][۲]از تیرههای قبیله تمیم، منتسب است.
(دواداری نام وی را جَریر بن یزید، [۳][۴][۵]یافعی، حارث بن یزید [۶]و ابنعماد، حرث بن یزید [۷]ذکر کردهاند که صحیح نیست.) و ازاینرو، وی را ریاحی، یربوعی، حَنظَلی و تمیمی خواندهاند. [۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲]خاندان حرّ در زمان جاهلیت و در دوره اسلام از بزرگان بودند. [۱۳]
تاریخ ولادت
تاریخ تولد حرّ معلوم نیست؛ اگر گزارشهای حاکی از حضور پسران وی در واقعه کربلا صحت داشته باشد، وی احتمالاً در سالهای نخست هجری به دنیا آمده است.
سمت فرماندهی
او از بزرگان اهل کوفه بود. ابن زیاد او را از قادسیه با هزار سواره به سمت امام حسین (علیهالسلام) فرستاد تا مانع ورود او به شهر کوفه شود. عمر سعد نیز در روز عاشورا او را فرمانده قبایل «تمیم» و «همدان» قرار داد. [۱۴]
مادر حر در کلام امام
گرچه نام پدر و اجداد او در کتب مرتبط نقل شده است، اما در منابع مرتبط، هیچ اشارهای به نام مادر آن بزرگوار نشده، اما امام حسین (علیهالسلام) در دو مورد ـ بدون آنکه نامی از او ببرد ـ از مادر حر بن یزید یاد کرده است.
مورد اول، زمانی است که پس از ملاقات سپاه حر با امام حسین (علیهالسلام)، حضرت دستور حرکت داد و سپاه حر مانع حرکت امام شد. آن حضرت به او فرمود: «مادرت به عزایت بنشیند» و حر در جواب گفت: «اگر کسی غیر از تو این حرف را به من میزد، همین حرف را به او میزدم؛ هر کس که باشد؛ اما به خدا قسم که درباره مادر تو جز بهترین سخنها، چیز دیگری نمیتوان گفت». [۱۵]
دومین مورد، زمانی بود که جناب حر از لشکر عمر سعد جدا شده و خود را به امام حسین (علیهالسلام) رساند و عرض کرد: آیا میتوانم توبه کنم؟. امام پس از پاسخ مثبت به او نامش را پرسید. او گفت: من حر بن یزید هستم. امام فرمود: «تو حقیقتاً حر هستی؛ همانگونه که مادرت تو را نامگذاری کرده است». [۱۶]
اما در نقل دیگری آمده، وقتی که حر به شهادت رسید و او را نزد امام حسین (علیهالسلام) آوردند، چنین خطابی به او کرد. [۱۷]نقل دوم با واقعیتهای عاشورا نزدیکتر است؛ زیرا بعید است امام حسین (علیهالسلام) که بیش از ده روز در مقابل سپاه حر بود، تا روز عاشورا خبر از نام او نداشته باشد.
زندگی حر
درباره زندگی حرّ اطلاعات اندکی وجود دارد.
در حکومت ابن زیاد
وی در سال ۶۰، یکی از شناختهشدهترین جنگاوران کوفه بود. [۱۸][۱۹][۲۰]در برخی منابع، به اشتباه، از وی با عنوان صاحب شُرطه عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، یاد شده است. [۲۱][۲۲]با این حال، انتصاب وی به فرماندهی بخشی از سپاه اعزامی عبیدالله بن زیاد (که از قبایل تمیم و همْدان بودند) برای مواجهه با امام حسین (علیهالسلام) [۲۳]
و نیز انضباط نظامی و پایبندیاش به اجرای دقیق فرمانهای حکومتی، [۲۴][۲۵][۲۶]حضور او را به عنوان صاحب منصبی نظامی (نه لزوماً صاحب شرطه) در دستگاه حکومتی ابن زیاد تأیید میکند.
این ظن به ویژه از آنرو تقویت میشود که وی ظاهراً با سیاست میانهای نداشته و در هیچ منبعی از عقیده حرّ یا موضعگیری سیاسیاش در اوضاع پرتنش کوفه در سال ۶۰ سخنی به میان نیامده، فقط بلعمی، در روایتی قابل تردید، او را از شیعیانی دانسته است که تشیع خود را مخفی میکردند. [۲۷]
حر در ماجرای کربلا
چون عبیدالله بن زیاد از حرکت امام حسین به سوی عراق خبر یافت، حُصَین بن تمیم، صاحب شرطه کوفه، را به قادسیه فرستاد.
حصین نیز حرّ را با هزار سپاهی، به منزله مقدمه سپاه، از قادسیه روانه کرد.
رویارویی با امام حسین
امام حسین در ذی حُسُم با حرّ و سپاهش روبهرو شد. [۲۸][۲۹][۳۰][۳۱][۳۲]
تصریح منابع بر آن است که حرّ نه برای جنگ بلکه صرفاً برای انتقال امام نزد ابن زیاد اعزام شده بود و از اینرو با سپاهیانش رو در روی توقفگاه کاروان امام صفآرایی کرد. [۳۳][۳۴][۳۵][۳۶]
به رغم این صفآرایی خصمانه، واکنش امام صلحآمیز بود، چنان که به یارانش دستور داد سپاهیان حرّ و اسبانشان را سیراب کنند.
چون حرّ ابراز تمایل کرد که با یارانش در نماز به امام اقتدا کند، امام پذیرفت، [۳۷][۳۸]
و متعاقبا، با یادآوری مکاتبات و درخواستهای مکرر کوفیان مبنی بر عزیمت امام به کوفه و در درست گرفتن زمام امور، تصریح کرد که چنانچه کوفیان از خواست خود پشیمان شدهاند، باز میگردد.
حرّ از وجود چنین مکاتباتی اظهار بیاطلاعی کرد و گفت که او و همراهانش در زمره نویسندگان نامهها نبودهاند و وی مأموریت دارد امام را به کوفه نزد ابن زیاد ببرد. [۳۹]
ممانعت حر از حرکت امام
چون امام با یاران خویش عزم بازگشت به مدینه نمود، حرّ ممانعت کرد و پیشنهاد نمود که امام راهی غیر از راه کوفه و مدینه در پیش گیرد تا وی بتواند از ابن زیاد کسب تکلیف کند.
آنگاه امام حسین و یارانش در مسیر عُذیب و قادسیه حرکت کردند و حرّ نیز همراه آنان بود. [۴۰][۴۱][۴۲][۴۳]حرّ اگرچه مأمور جنگ نبود، از همان ابتدا احتمال وقوع درگیری با امام حسین آزارش میداد و حتی گفتهاند به امام هشدار داد که اگر بجنگد حتما کشته خواهد شد، اما امام پاسخ داد که از مرگ و شهادت در راه خدا ترسی ندارد.
نامه ابن زیاد به حر
در همین گیر و دار نامه عبیدالله به حرّ رسید، که به او فرمان میداد، حسین (علیهالسلام) را در تنگنا قرار دهد و از او جدا نشود تا او را به کوفه برساند. [۴۴]
بعد از رسیدن نامه ابن زیاد سخنان زیادی بین امام و حر رد و بدل شد.
حرّ جریان را به امام (علیهالسلام) گفت.
امام (علیهالسلام) لبخندی زد، [۴۵]و گفت: ای پسر یزید، مرگ به تو از این پیشنهاد نزدیکتر است. [۴۶][۴۷]آنگاه رو به یاران خود کرد و فرمود: برخیزید و سوار شوید، آنها سوار شدند و اهلبیت نیز سوار گشتند.
خودداری حر از حرکت امام
امام به همراهانش فرمود: بازگردید! چون خواستند بازگردند، حر و همراهانش مانع شدند.
امام حسین (علیهالسلام) فرمود: مادرت در سوگت بگرید! چه قصدی داری؟ گفت: اگر جز شما در این حال با من چنین سخنی میگفت از او در نمیگذشتم! ولی به خدا سوگند نمیتوانم از مادر شما جز به نیکی یاد کنم. [۴۸][۴۹][۵۰]
امام (علیهالسلام) فرمود: چه میخواهی؟ گفت: شما را باید نزد عبیدالله ببرم! فرمود: به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد.
حرّ گفت: به خدا سوگند، هرگز من نیز شما را رها نمیکنم. [۵۱][۵۲][۵۳]و تا سه مرتبه این سخنان ردّ و بدل شد. [۵۴]
حرّ گفت: من مأمور جنگیدن با شما نیستم ولی مأمورم از شما جدا نگردم، تا شما را به کوفه برم.
اگر شما از آمدن خودداری می کنید راهی را انتخاب کنید که نه به کوفه منتهی شود و نه به مدینه، تا من نامهای برای عبیدالله بنویسم و شما نامهای به یزید یا عبیدالله بنویسید! شاید این امر به سلامت و صلح منتهی گردد. [۵۵]
پیشنهاد امام به حر
خوارزمی گوید: امام (علیهالسلام) به حرّ پیشنهاد مبارزه و جنگ داد و فرمود: اگر تو مرا کشتی، سرم را نزد ابن زیاد میبری؛ و اگر من تو را کشتم مردم از دست تو راحت میشوند.
حرّ گفت: من مأمور به جنگیدن با شما نیستم، من مأمورم از شما جدا نشوم، یا این که شما را نزد ابن زیاد ببرم.
به خدا سوگند من دوست ندارم (با گرفتار شدن به) چیزی از امور تو خدا مرا مبتلا کند، و من چون از این مردم بیعت گرفتم و سرپرستی آنها را قبول کردم به سوی تو آمدهام.
من باور دارم تمام کسانی که وارد قیامت میشوند امید شفاعت جدّت را دارند، و من نیز بیمناکم اگر با تو بجنگم زیانکارترین مردم دنیا و آخرت باشم.
ای اباعبدالله، من در این شرایط توان بازگشت به کوفه را ندارم.
شما راه دیگری در پیش گیر تا من نامهای به ابن زیاد بنویسم و بگویم که حسین (علیهالسلام) با من همکاری نکرد و من نیز توان مقابله با او را ندارم.
در هر حال من تو را درباره خودت نصیحت میکنم.
امام (علیهالسلام) فرمود: مثل این که خبر مرگ مرا میدهی؟ گفت: آری چنین است! هیچ شکّی نیست. مگر این که از هر کجا آمدهای به همان مکان بازگردی. [۵۶]
حرکت امام به عذیب
طبری گوید: حسین (علیهالسلام) از ناحیه چپ راه «عذیب» و «قادسیه» حرکت کرد، در حالی که فاصله آنها تا «عذیب» سی و هشت میل بود.
حرّ هم با آن حضرت حرکت میکرد. [۵۷][۵۸]
در عذیب الهجانات چهار تن از یاران امام به همراه طِرِمّاح از کوفه نزد حضرت رسیدند.
حرّ قصد دستگیر کردن یا بازگرداندن آنان را داشت، اما امام مانع شد. [۵۹][۶۰][۶۱]آنان از وخامت اوضاع کوفه، کشته شدن قَیس بن مُسَهَّر صیداوی (فرستاده امام به کوفه) و آماده شدن سپاهی بزرگ برای جنگ با امام خبر دادند. [۶۲][۶۳][۶۴]از سوی دیگر، توافق حرّ با امام، در روز دوم محرّم [۶۵]پایان یافت.
نامه دوم ابن زیاد
دو گروه به روستای نینوا رسیده بودند که نامه ابن زیاد به دست حرّ رسید مبنی بر آنکه بر امام و یارانش سخت بگیرد و آنان را در زمینی بیآب و علف و بیحصار متوقف کند. [۶۶][۶۷][۶۸][۶۹][۷۰][۷۱]
حرّ، که در تنگنا قرار گرفته و پیک ابن زیاد به مراقبت و جاسوسی او گماشته شده بود، بهناچار کاروان امام را متوقف کرد و درخواست امام و یارانش را مبنی بر اردو زدن در روستای نینوا (یا غاضریه یا شُفَیه/ سُقَیه) در همان حوالی نپذیرفت.
پیشنهاد زهیر
زهیر به امام حسین (علیهالسلام) پیشنهاد کرد که با حر و لشکریانش بجنگد، امام نپذیرفت و فرمود: من ابتدا به جنگ نمیکنم. [۷۲][۷۳][۷۴]حسین (علیهالسلام) رو به حر کرد و فرمود: اندکی ما را به جلو ببر و مقداری راه پیمودند تا به سرزمین کربلا رسیدند.از آنجا حرّ و یارانش جلوی او را گرفتند و از ادامه راه منع کرده گفتند: اینجا نزدیک فرات است. [۷۵]
رسیدن امام به کربلا
امام ناگزیر در کربلا (بنابر پارهای روایات، نزدیک روستای عَقْر)، در نزدیکی رود فرات، اردو زد. [۷۶][۷۷][۷۸][۷۹]
ادب حر
حرّ اگرچه اقدامی سختگیرانه کرد، اما رفتارش با امام محترمانه بود (حتی یکبار با اشاره به حرمت خاص فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) از پاسخگویی به امام احترازکرد. [۸۰][۸۱]
پیوستن حر به امام
وی، که همچنان به برقراری صلح امید داشت، با رسیدن لشکر چند هزار نفری عمر بن سعد به کربلا و عزم کوفیان برای جنگ با امام حسین، شگفتزده شد.
(برای اطلاع از گفتگوی حرّ با عمر بن سعد و پاسخ عمر بن سعد مبنی بر برپایی جنگی هولناک رجوع کنید به الارشاد مفید؛ [۸۲]
مقتل خوارزمی. [۸۳])
برای حرّ، که از شنیدن سخنان امام حسین سخت متأثر و منقلب شده بود، [۸۴]
مشاهده عهدشکنی و جنگطلبی کوفیان، بیتوجهی آنان به خطابههای مکرر امام (از اول تا دهم محرّم) و ممانعتشان از دسترسی امام و یارانش به آب، تردیدی باقی نگذاشت که دسیسهای ناگوار در حال شکلگیری است.
از اینرو، در روز عاشورا حرّ از طرف عمرسعد فرماندهی قبیله تمیم و قبیله همدان را به عهده گرفت، امّا در جنگ با امام حسین (علیهالسلام) شرکت نکرد و سرانجام به امام حسین (علیهالسلام) پیوست. [۸۵]
داستان توبه حر
داستان پیوستن حر به امام چنین است.
شنیدن استغاثه امام
چون در روز عاشورا امام (علیهالسلام) فریاد برآورد: اما مِنْ مُغيثٍ يغيثُنا لِوَجْهِ اللَّهِ تَعالى؟ اما مِنْ ذابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ آیا فریادرسی هست که به فریاد ما رسد و از خدا جزای خیر بطلبد؟ و آیا کسی هست که شرّ این قوم را از حرم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) باز دارد؟ [۸۶][۸۷]
حرّ بن یزید ریاحی با شنیدن فریاد امام (علیهالسلام)، قلبش مضطرب و اشک از چشمان او جاری شد.
سخن حر با ابن سعد
نزد عمر بن سعد آمد و گفت: آیا با این مرد میجنگی؟ گفت: آری به خدا جنگی که سرها از بدن جدا و دستها قلم شود!
حرّ گفت: نمیتوانی این کار را به مسالمت ختم کنی؟
جواب داد: ابن زیاد جز جنگ به چیزی دیگر رضا نداد.
به روایت دیگری حرّ گفت: پیشنهاد امام (علیهالسلام) را قبول کن.
عمر گفت: اگر کار به دست من بود می پذیرفتم ولی امیر تو نمیپذیرد. [۸۸][۸۹][۹۰]
جدا شدن حر از لشکر
آنگاه حرّ آمد و در کنار لشکر ایستاد و به یکی از بستگانش به نام قره بن قیس که با او بود گفت: امروز اسبت را آب دادهای؟ گفت: نه.
گفت: نمیخواهی آبش دهی؟ [۹۱][۹۲][۹۳]
قره بن قیس گوید: به ذهنم رسید که میخواهد به کناری رود و در نبرد شرکت نجوید و دوست ندارد که من ببینم.
گفتم: آب ندادهام، اکنون میروم و آبش میدهم، پس حر از آنجایی که بود دور شد، به خدا سوگند اگر مرا بر کار خود آگاه کرده بود من هم با او میرفتم و به امام (علیهالسلام) میپیوستم.
حرّ اندک اندک به حسین (علیهالسلام) نزدیک میشد.
مهاجر بن اوس گفت: چه اندیشه داری، میخواهی به حسین (علیهالسلام) حمله کنی؟ حرّ جواب نداد.
اندامش به لرزه افتاده بود، مهاجر گفت: در کار تو سخت حیرانم.
به خدا سوگند هیچگاه تو را اینگونه ندیده بودم. اگر سراغ دلیرترین مرد کوفه را از من میگرفتند، تو را معرّفی میکردم.
حرّ گفت: سوگند به خدا خودم را در میان دوزخ و بهشت میبینم، و من بهشت را بر میگزینم، هر چند که مرا پاره پاره کنند و بسوزانند.
حر در محضر امام
آنگاه اسب تاخت و آهنگ خدمت امام (علیهالسلام) کرد، [۹۴][۹۵]در حالی که دست بر سر نهاده بود میگفت: اللَّهُمَّ الَيْكَ انبْتُ فَتُبْ عَلَىَّ فَقَدْ ارْعَبْتُ قُلُوبَ اوْلِيائِكَ وَأوْلادِ بِنْتِ نبِيِّكَ (بارخدایا به سوی تو بازگشتهام، توبه مرا بپذیر که من رعب و وحشت در دل دوستان تو و فرزندان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) افکندم). [۹۶][۹۷]چون خدمت امام (علیهالسلام) رسید، سپرش را واژگون کرد. [۹۸]
سخنان امام و حر
سلام داد و آنگاه عرضه داشت: ای فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)! جانم فدایت باد، من کسی بودم که بر تو سخت گرفتم، و در این مکان فرود آوردم، گمان نمیکردم که این گروه با تو چنین رفتار کنند.
به خدا سوگند اگر میدانستم که این گروه با تو چنین رفتار میکنند، هرگز دست به چنین کاری نمیزدم. من از آن چه انجام دادهام به درگاه خدای بزرگ توبه میکنم.آیا توبه من پذیرفته میشود؟امام برایش استغفار نمود و فرمود که تو در دنیا و آخرت آزادمرد هستی. [۹۹][۱۰۰][۱۰۱][۱۰۲][۱۰۳][۱۰۴][۱۰۵](مقتل خوارزمی جمله امام درباره حرّ را پس از کارزار وی میداند. [۱۰۶]) و فرمود: آری، خدا توبه تو را میپذیرد، پیاده شو.حرّ گفت: من سواره باشم برای شما بهتر است از پیاده بودن. [۱۰۷][۱۰۸][۱۰۹][۱۱۰]
اولین شهید کربلا
برخی از مورّخان نوشتهاند که حرّ گفت: چون من اوّلین کس بودم که راه را بر تو سد کردم، اجازه فرما نخستین شهید راهت نیز باشم، شاید از کسانی باشم که در قیامت با جدّت مصافحه میکنند. [۱۱۱][۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴]مرحوم سید بن طاووس گوید: مقصود حرّ نخستین شهید در آن ساعات بود وگرنه پیش از این جماعتی به شهادت رسیده بودند. [۱۱۵]
خطابه حر با لشکر ابن زیاد
چون حرّ در میان لشکریان امام (علیهالسلام) قرار گرفت و توبهاش مورد قبول واقع شد، از امام حسین (علیهالسلام) اجازه خواست تا با لشکریان کوفه سخنی بگوید: حضرت اجازه فرمودند، و حرّ در مقابل لشکر ابن زیاد قرار گرفت و خطابهای در دفاع از امام حسین (علیهالسلام) و مظلومیت او و اهلبیتش ایراد فرمود، امّا هیچگونه تأثیری در آن مردمان نداشت، و او را با تیر هدف حمله قرار دادند. وی به خدمت امام باز آمد. [۱۱۶][۱۱۷]اجازه رزم گرفت و وارد میدان شد.
رجزخوانی حر
و این چنین رجز میخواند:
انّی انَا الْحُرُّ وَمَأْویَ الضَّیْفِ • اضْرِبُ فی اعْناقِکُمْ بِالسَّیْفِ
عَنْ خَیْرِ مَنْ حَلَّ بِلادِ الْخَیْفِ • اضْرِبُکُمْ وَلا اری مِنْ حَیْفِ؛ [۱۱۸][۱۱۹]من حرّ و پناهگاه مهمانم برای دفاع از بهترین شخص که وارد مکه شد گردن شما را میزنم و در این کار هیچگونه ستم و بیعدالتی نمیبینم.
شهادت حر
بعد از شهادت حبیب بن مظاهر، جناب حربن ریاحی به میدان رفت و چنین رجز خواند:
آلیت لا اقتل حتی اقتلا•• ولن اصاب الیوم الا مُقبلا
اضربهم بالسیف ضرباً مقصلا•• لا ناکلاً عنهم ولا مُهللا
«با خود عهد کردهام که تا نکشم، کشته نشوم؛ و امروز جز در حال حملهٔ رویارو، ضربات نخواهم خورد. با شمشیر ضرباتی برنده بر آنها میزنم، بیآنکه در برابر آنها سستی یا فرار کنم».
و همچنین میگفت:
اضرب فی اعراضهم بالسیف•• عن خیر من حل منی والخیف
«در دفاع از بهترین کسی که در منی و خیف فرود آمده است، آنان را با شمشیر میزنم».
حر به همراه زهیر بن قین، جانانه با دشمن میجنگیدند. هرگاه یکی از آنها به خطر میافتاد، دیگری حمله میکرد و او را نجات میداد. ساعتی اینگونه جنگیدند تا اینکه پیادگان سپاه ابن سعد بر حر هجوم آوردند و او را به شهادت رساندند. [۱۲۰][۱۲۱]
خوارزمی گوید: حصین بن نمیر، به یزید بن سفیان گفت: این حرّ است که آرزوی کشتن او را داشتی. گفت: آری، همینطور است؛ و حرّ را به مبارزه فراخواند.
ولی هنوز خود را آماده نکرده بود که با شمشیر حرّ کشته شد. سپس ایوب بن مشرح خیوانی تیری به طرف اسب حرّ افکند و آن را از پای درآورد.
حرّ بلافاصله از اسب پیاده شد و مانند شیر با دشمن جنگید، و شماری از آنان را به هلاکت رساند.
بنا به نقل شیخ مفید، در کشتن حر «ایوب بن مُسرح» و یکی دیگر از سواران اهل کوفه شرکت داشتند. [۱۲۲]
(نام پدر «ایوب» مورد اختلاف است: در تاریخ الامم و الملوک، [۱۲۳]
ایوب بن مشرح» ذکر شده است: شیخ مفید «ایوب بن مسرح» ضبط کرده است.در کتاب رجالی مانند تهذیب الکمال و تهذیب التهذیب این نام نیست. در الاصابه فی تمییز اصحابه، [۱۲۴]
از شخصی به نام «مشرح اشعری، که صحابی بوده است یاد شده و در اسدالغابه و الاستیعاب نیز نام همین شخصی مشرح، ذکر شده است، ولی خبری از «مسرح» نیست؛ لذا «ایوب بن مشرح» درست به نظر میرسد.)
پس از آن پیادگان بر وی تاختند و او را بر زمین افکندند. یاران امام (علیهالسلام) او را از معرکه بیرون آورده، در حالی که هنوز جان در بدن داشت در جلوی خیمهای که کشتگان را در آنجا جمع میکردند گذاشتند. [۱۲۵]
[۱۲۶]
امام (علیهالسلام) فرمود: این کشتگان مانند پیغمبران و فرزندان پیغمبران هستند. [۱۲۷]
شیخ صدوق در الامالی چنین روایت میکند: امام حسین (علیهالسّلام) بر بالین او حاضر شد، در حالی که خون از پیکر حر جاری بود. امام خطاب به حر فرمود: «به به ای حر، تو در دنیا و آخرت حری، همانطور که تو را "حر" نامیدهاند». (بخ بخ یا حر انت حر کما سمیت، فی الدنیا والآخرة)
سپس امام این اشعار را خواند:
لنعْمَ الْحُر حر بنی ریاح•• ونعم الحر عند مختلف الرماح
و نعم الحر اذ نادی (ظاهراً به جای نادی، واژهٔ «فادی» درست باشد، همانطور که در مقتل الحسین مرحوم مقرم، [۱۲۸]
«فادی» آمده است. اما اگر نادی» باشد. نشان میدهد که -حر، در آخرین لحظات، امام را صدا کرده است.) حسینا•• فجاد بنفسه عند الصیاح [۱۲۹]
(این اشعار را شیخ مفید در الارشاد، [۱۳۰]
با اندکی اختلاف نقل کرده و آن را به یکی از یاران امام حسین (علیهالسّلام) نسبت داده است. خوارزمی نیز در مقتل الحسین، [۱۳۱]
آن را به یکی از یاران امام نسبت داده و بعد گفته است که حاکم جشمی میگوید: این اشعار را علی بن الحسین (علیهالسّلام) در رثای حر خوانده است.)
«چه خوب آزادمردی است حر بنی ریاح، و چه خوب آزادمردی است هنگاه فرود آمدن پی در پی نیزهها. و چه خوب آزادمردی است وقتی که حسین را ندا داد و هنگام جنگ جانش را فدا کرد».
آن حضرت غبار از چهره حرّ پاک کرد و فرمود: تو حرّی (آزادهای) آنچنان که مادرت تو را «حرّ» نام نهاد. [۱۳۲][۱۳۳]و تو در دنیا و آخرت آزادهای. [۱۳۴][۱۳۵][۱۳۶][۱۳۷]بدینسان حرّ در برابر امام (علیهالسلام) به شهادت رسید. [۱۳۸][۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱][۱۴۲][۱۴۳][۱۴۴][۱۴۵]در این هنگام ابوثمامه (که یادآور نماز بود)، نیز پسرعمویش را که دشمن وی بود به هلاکت رساند. [۱۴۶][۱۴۷]
حر در زیارت ناحیه
در زیارت ناحیه مقدسه از وی چنین یاد شده است: السَّلامُ عَلی الحُرِّ بْنِ الرِّیاحِیّ. [۱۴۸][۱۴۹]
انتخابی بودن کار حر
تغییر موضعِ این فرمانده ارشد سپاه ابن زیاد چنان شگفتآور بود که برخی در تبیین علت آن، به عواملی چون بشارت سروش غیبی به حرّ یا رؤیای صادقه او متوسل شدهاند، [۱۵۰][۱۵۱][۱۵۲]
که البته چنین وجهی، صرف نظر از صحت و سقم آن، از ارزش انتخاب حساس و دشوار حرّ نمیکاهد.
(نیز رجوع کنید به بیضون، [۱۵۳]
که تربیت صحیح حرّ را مؤثرترین عامل در تصمیمگیری او دانسته است).
برخی سخنان وی، در آستانه پیوستن به امام، نیز بر انتخابی بودن کار او صحه میگذارد، از جمله اینکه گفته بود خود را میان بهشت و جهنم مخیر میبینم و به خدا اگر پاره پارهام کنند و بسوزانند، چیزی را بر بهشت نمیگزینم. [۱۵۴][۱۵۵][۱۵۶]
دو نمونه از بشارتها به حر
همانطور که گفته شد برخی به خاطر شگفتآور بودن کار حر، متوسل به بشارت غیبی یا رؤیای حر شدهاند که در ذیل به آنها اشاره میشود.
برخی مورّخان نقل کردهاند که حرّ به امام حسین (علیهالسلام) عرض کرد: هنگامی که ابن زیاد مرا به سوی شما فرستاد، چون از قصر بیرون آمدم، از پشت سرم آوازی شنیدم که میگفت: ای حرّ، شاد باش که به خیر رو آوردی! چون به پشت سرم نگریستم، کسی را ندیدم. با خود گفتم: این چه بشارتی است، حال آن که من به پیکار حسین (علیهالسلام) میروم؟! و هرگز تصور نمیکردم که سرانجام از شما پیروی خواهم کرد. امام حسین (علیهالسلام) فرمود: به راه خیر هدایت شدی. [۱۵۷][۱۵۸]
خواب حر
صاحب «روضة الشهداء» به نقل از مقتل امام اسماعیل مینویسد: در آن زمان که حرّ نزدیک امام آمد. گفت یابن رسول الله شب پدر خود را خواب دیدم که نزد من آمد و گفت: ای حرّ در این روزها کجا رفته بودی؟
گفتم رفته بودم که راه را بر امام حسین (علیهالسلام) بگیرم.
پدرم فریاد زد و گفت: واویلا! ای پسر تو را با فرزند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) چه کار؟ اگر طاقت آتش دوزخ داری برو و با او بجنگ؛ و اگر هم شفاعت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و رضایت پروردگار و بهشت جاویدان را میخواهی برو و با دشمنان او بجنگ. [۱۵۹][۱۶۰]
پسران و برادر و اعقاب
بنابر برخی منابعِ متأخر، پسران و برادر و غلام حرّ نیز همزمان با حرّ به امام حسین پیوستند و در واقعه کربلا به شهادت رسیدند، [۱۶۱][۱۶۲][۱۶۳][۱۶۴]اما این مطالب، به سبب اشاره نشدن به آنها در منابع متقدم، چندان درخور اعتماد نمینمایند.
درباره اعقاب حرّ نیز اشاراتی در دست است. حمدالله مستوفی [۱۶۵]
بر آن است که خاندان مستوفیان قزوین، که وی به آن تعلق دارد، از اعقاب حرّ بن یزید ریاحیاند.
مرقد حر
به گفته امین، [۱۶۶] گروهی از قبیله حرّ، پس از واقعه کربلا، جسد وی را در مکانی دورتر از سایر شهدا به خاک سپردند. [۱۶۷]
در قرن دهم، مزار حرّ شناخته شده بود و گفته شده است که شاهاسماعیل اول صفوی بقعهای بر آن بنا نهاد. [۱۶۸]
در دوره قاجار، مادر آقاخان محلاتی اقدام به تعمیر بقعه نمود و نیز صحنی قلعه مانند برای آن بنا نهاد تا، در مقابل خطر راهزنان، مأمنی برای زائران باشد. [۱۶۹]
در ۱۳۲۵ حسین خان شجاع السلطنه مرقد حرّ را بازسازی کرد و در ۱۳۳۰ سید عبدالحسین کلیددار، ایوان آرامگاه او را مرمت کرد. [۱۷۰]
مکان مرقد حر
امروزه این مزار، در چند کیلومتری بارگاه امام حسین (از سمت مغرب)، قرار دارد که بر آن قبه و بارگاهی برپاست، [۱۷۱][۱۷۲]اما درباره صحت انتساب این مزار به حرّ تردید وجود دارد.
برخی، ضمن رد این انتساب، برآناند که وی در کنار دیگر شهدای کربلا و در نزدیکی امام حسین مدفون است، [۱۷۳][۱۷۴][۱۷۵]لیکن به نظر سید محسن امین [۱۷۶]
شهرت این مزار و تقید مردم به زیارت آن، غیر مستند نیست.
سالم بودن پیکر حر
همچنین نقل میکنند که چون شاه اسماعیل صفوی عراق را فتح کرد و به کربلا مشرّف شد، نسبت به جلالت شأن حرّ و مرقد شریف او تردید کرد.
برای روشن شدن حقیقت دستور داد تا قبر او را نبش کنند.
چون آن را شکافتند، جسد حرّ را با لباسهای خونآلود مشاهده نمودند، و آثار جراحت را بر بدنش تازه یافتند و بر سر او ضربت شمشیری بود و دستمالی بر آن جراحت بسته شده بود.
شاه دستور داد آن دستمال را بگشایند و دستمالی دیگر به جای او ببندند. [۱۷۷]
چون در کتب تاریخ و سیره نقل شده بود که این دستمال متعلق به امام حسین (علیهالسلام) بود که بر سر حرّ بست.
امّا موقعی که دستمال را از سر حرّ باز کردند، خون فوران نمود به طوری که قبر پر از خون شد. سر را با دستمال دیگر بستند ولی خون قطع نشد. به ناچار با همان دستمالی که از آنِ امام حسین (علیهالسلام) بود بستند و خون قطع شد.
شاه فقط قطعه کوچکی از آن را برداشت ... دستور داد که بارگاه حرّ را با شکوه و جلال بیشتری بسازند. [۱۷۸][۱۷۹][۱۸۰]
پی نوشت:
۱. ↑ اندلسی، ابن حزم، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۷.
۲. ↑ سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین، ج۱، ص۲۰۳.
۳. ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۳.
۴. ↑ ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۶.
۵. ↑ دواداری، ابوبکر بن عبدالله، کنز الدرر و جامع الغرر، ج۴، ص۸۹.
۶. ↑ یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان و عبرة الیقظان، ج۱، ص۱۰۸.
۷. ↑ حنبلی، ابن عماد، شذرات الذهب، ج۱، ص۲۷۴.
۸. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۹.
۹. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۹.
۱۰. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳.
۱۱. ↑ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ص۲۴۹.
۱۲. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۱.
۱۳. ↑ سماوی، محمد بن طاهر، ابصارالعین، ج۱، ص۲۰۳.
۱۴. ↑ امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعة، ج۴، ص۶۱۱، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۶ق.
۱۵. ↑ ابومخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعة الطف، ص۱۷۱، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، ۱۴۱۷ق.
۱۶. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، ج۵، ص۴۲۸، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.
۱۷. ↑ ابن اعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۲، بیروت، دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
۱۸. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۵.
۱۹. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۲.
۲۰. ↑ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۵.
۲۱. ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۵، ص۳۳۵.
۲۲. ↑ ابن وردی، زین الدین، التاریخ، ج۱، ص۲۳۱.
۲۳. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲.
۲۴. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰.
۲۵. ↑ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ج۱، ص۲۵۲.
۲۶. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴- ۳۰۵.
۲۷. ↑ بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۴، ص۷۰۴.
۲۸. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۹.
۲۹. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۲.
۳۰. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۷۷- ۷۸.
۳۱. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۲۹.
۳۲. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۶.
۳۳. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰.
۳۴. ↑ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ج۱، ص۲۴۹- ۲۵۰.
۳۵. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۰.
۳۶. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
۳۷. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۹.
۳۸. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
۳۹. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
۴۰. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰-۱۷۱.
۴۱. ↑ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ج۱، ص۲۴۹- ۲۵۰.
۴۲. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۳- ۳۰۴.
۴۳. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۰.
۴۴. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۷.
۴۵. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
۴۶. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
۴۷. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
۴۸. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
۴۹. ↑ ابن اعثم، کوفی، الفتوح، ج۵، ص۷۸.
۵۰. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
۵۱. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۹.
۵۲. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۷.
۵۳. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۲.
۵۴. ↑ سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصار الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۲۰۵.
۵۵. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۸.
۵۶. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۳.
۵۷. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴.
۵۸. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۸.
۵۹. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۹-۵۱.
۶۰. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
۶۱. ↑ رسولی محلاتی، زندگانى امام حسين عليهالسلام، ج۱، ص۳۶۳.
۶۲. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۱-۱۷۲.
۶۳. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۵- ۳۰۸.
۶۴. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۶- ۳۳۷.
۶۵. ↑ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ج۱، ص۲۵۳.
۶۶. ↑ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ص۲۵۱.
۶۷. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۸-۳۰۹.
۶۸. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۳-۸۶.
۶۹. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
۷۰. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۷.
۷۱. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۱.
۷۲. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
۷۳. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲.
۷۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۹.
۷۵. ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۱۹۲.
۷۶. ↑ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطِّوال، ص۲۵۱۲۵۲.
۷۷. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۹.
۷۸. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۸۴.
۷۹. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
۸۰. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۰.
۸۱. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۰۴.
۸۲. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۹.
۸۳. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج ۲، ص ۱۲.
۸۴. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۱، ص۳۳۴.
۸۵. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۱.
۸۶. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۱.
۸۷. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۲.
۸۸. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۲.
۸۹. ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۲۳۶.
۹۰. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴.
۹۱. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۲.
۹۲. ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۲۳۶.
۹۳. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴.
۹۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۵.
۹۵. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴.
۹۶. ↑ محدث قمی، عباس، نفس المهموم، ج۱، ص۲۳۰.
۹۷. ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.
۹۸. ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۲۳۶.
۹۹. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۹.
۱۰۰. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۱۵۹.
۱۰۱. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۵.
۱۰۲. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۹۵.
۱۰۳. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۰-۳۳۱.
۱۰۴. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۰۱۰۱.
۱۰۵. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۲۱۳.
۱۰۶. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۴.
۱۰۷. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۵.
۱۰۸. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۳.
۱۰۹. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴.
۱۱۰. ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.
۱۱۱. ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.
۱۱۲. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۳.
۱۱۳. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۸۴.
۱۱۴. ↑ کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۱.
۱۱۵. ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.
۱۱۶. ↑ ابن اثیر، ابوالحسن، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴-۶۵.
۱۱۷. ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۲۳۷.
۱۱۸. ↑ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب علیهمالسلام، ج۳، ص۲۵۰.
۱۱۹. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۳.
۱۲۰. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۴۱.
۱۲۱. ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۵.
۱۲۲. ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۴.
۱۲۳. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۳۷.
۱۲۴. ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز اصحابه، ج۶، ص۹۷.
۱۲۵. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۳-۱۴.
۱۲۶. ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۲۴۵.
۱۲۷. ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۲۴۵.
۱۲۸. ↑ مقرم، مقتل الحسین، ص۲۴۵.
۱۲۹. ↑ شیخصدوق، الامالی، مجلس۳۰، ص۲۲۳-۲۲۴.
۱۳۰. ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۰۰.
۱۳۱. ↑ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۴.
۱۳۲. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۴.
۱۳۳. ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.
۱۳۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۵.
۱۳۵. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۴.
۱۳۶. ↑ موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین علیهالسلام، ص۲۴۵.
۱۳۷. ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.
۱۳۸. ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۰.
۱۳۹. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۹.
۱۴۰. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۳.
۱۴۱. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۳۰-۳۳۱.
۱۴۲. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۲۵.
۱۴۳. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۳۷.
۱۴۴. ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۰۴۴۱.
۱۴۵. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۲۱۰۴.
۱۴۶. ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۱.
۱۴۷. ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۹.
۱۴۸. ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج۳، ص۷۸.
۱۴۹. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۷۱.
۱۵۰. ↑ صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۱۸.
۱۵۱. ↑ ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الاحزان، ج۱، ص۴۴.
۱۵۲. ↑ حائری خراسانی، هادی، القول السدید بشأن الحرّ الشهید، ص۹۶.
۱۵۳. ↑ لبیب بیضون، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۶۷۸ـ۶۷۹.
۱۵۴. ↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۹.
۱۵۵. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۹.
۱۵۶. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۲.
۱۵۷. ↑ ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۴۴.
۱۵۸. ↑ محدث قمی، عباس، نفس المهموم، ج۱، ص۲۳۱.
۱۵۹. ↑ واعظ کاشفی، حسین بن علی، روضةالشهداء، ص۳۴۸.
۱۶۰. ↑ معصوم قزوینی، رياض الشّهاده، ج۲، ص۱۲۰.
۱۶۱. ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین علیهالسلام، ج۲، ص۱۳.
۱۶۲. ↑ واعظ کاشفی، حسین بن علی، روضة الشهداء، ص۲۸۱ـ۲۸۲.
۱۶۳. ↑ حائری خراسانی، هادی، القول السدید بشأن الحرّ الشهید، ص۱۲۰ـ۱۲۷.
۱۶۴. ↑ شمس الدین، محمدمهدی، انصار الحسین علیهالسلام، ص۸۴۸۵.
۱۶۵. ↑ مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، ص۸۱۱ـ۸۱۲.
۱۶۶. ↑ امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۸.
۱۶۷. ↑ دائرة المعارف تشيّع، ج۶، ص۲۰۵.
۱۶۸. ↑ جزایری، نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج۳، ص۲۶۵ـ۲۶۶.
۱۶۹. ↑ ادیب الملک، عبدالعلی، دلیل الزایرین، ص۲۱۳.
۱۷۰. ↑ امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۱۴.
۱۷۱. ↑ امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۸.
۱۷۲. ↑ شمس الدین، محمدمهدی، انصار الحسین علیهالسلام، ص۱۴۲.
۱۷۳. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۴.
۱۷۴. ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۲۶.
۱۷۵. ↑ نوری، حسین بن محمد تقی، لؤلؤ و مرجان، ص۱۰۶.
۱۷۶. ↑ امین، محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۸.
۱۷۷. ↑ مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۱۸، ص۱۶۸.
۱۷۸. ↑ جزایری، نعمت الله، الانوار النعمانیه، ج۳، ص۲۶۵.
۱۷۹. ↑ مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۱۸، ص۱۶۸.
۱۸۰. ↑ سلمان هادی، تراث كربلا، ج۱، ص۱۱۵.
فهرست منابع:
(۱) ابناعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۲) ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.
(۳) ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۴) ابن طاووس، مقتل الحسین علیهالسلام، المسمی اللهوف فی قتلی الطفوف|باللهوف فی قتلی الطفوف، قم (۱۴۱۷).
(۵) ابن عماد.
(۶) ابن کثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۷) ابن کلبی، جمهرة النسب|جَمْهَرة النسب، ج ۱، چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۸) ابن نما، مثیرالاحزان|مُثیرُالاحزان، قم ۱۴۰۶.
(۹) ابن وردی، تاریخ ابنالوردی، نجف ۱۳۸۹/۱۹۶۹.
(۱۰) موفقبن احمد اخطب خوارزم، مقتل الحسین للخوارزمی|مقتل الحسین علیهالسلام للخوارزمی، چاپ محمد سماوی، (قم) ۱۳۸۱ش.
(۱۱) عبدالعلی ادیب الملک، سفرنامه ادیبالملک به عتبات (دلیل الزائرین)، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۲) احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوسالعظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۳) محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۴) لبیب بیضون، موسوعة کربلاء، بیروت ۱۴۲۷/۲۰۰۶.
(۱۵) نعمتالله بن عبدالله جزایری، الانوار النعمانیه، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۱۶) هادی حائری خراسانی، القول السدید بشأن الحر الشهید، چاپ محمدتقی حسینی جلالی، نجف ۱۳۹۴/ ۱۹۷۴.
(۱۷) محمدحسین حسینی جلالی، خاک پاکان: تاریخ آرامگاههای خاندان پیامبر و صحابه خاص آن|تاریخ آرامگاههای خاندان پیامبر علیهمالسلام و صحابه خاص آن، ترجمه قربانعلی اسماعیلی، مشهد ۱۳۸۰ش.
(۱۸) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده.
(۱۹) ابوبکربن عبدالله دواداری، کنزالدرر و جامعالغرر، چاپ گونهیل گراف و اریکاگلاسن، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
(۲۰) احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطوال|الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر (۱۳۷۹/ ۱۹۵۹)، چاپ افست بغداد.
(۲۱) محمد سماوی، ابصارالعین فی انصارالحسین علیهالسلام، چاپ محمدجعفر طبسی، (قم) ۱۳۷۷ش.
(۲۲) محمدمهدی شمسالدین، انصار الحسین: دراسة عن شهداء ثورةالحسین، الرجال و الدلالات، (بیروت) ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۲۳) طبری، تاریخ الطبری (بیروت).
(۲۴) حسینبن علی کاشفی، روضةالشهداء، چاپ محمد رمضانی، (تهران) ۱۳۴۱ش.
(۲۵) مسکویه.
(۲۶) محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حججالله علی العباد، قم ۱۴۱۳.
(۲۷) حسینبن محمدتقی نوری، لؤلؤ و مرجان: در آداب اهل منبر، تهران ۱۳۷۹ش.
(۲۸) عبدالله بن اسعد یافعی، مرآةالجنان و عبرةالیقظان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
افزودن دیدگاه جدید